یادش بخیر که گشتم با تو شبی هم آغوش
زنگ صدای قلبت قرنیست مانده در گوش
اکنون من و سراب و سیگار نیمه خاموش
حرفی دگر نمانده ، یادم تو را فراموش …
.
.
.
خاموش شدی در من
درست مثل سیگاری نیمه که پرت کرده باشند میان جوی !
.
.
.
این سیگار که در دست من است
می سوزد و صدایش در نمی آید ؛ درست مثل خود من در دست خاطرات تو !
.
.
…
موضوع مطلب :